دختری از جنس مرگ

دهمین خاطره

امروزم یه روزه خوب بود مهرداد اومد خونمون آلبومه عکسامو میدید همش مسخره بازی در مییاورد خیلی خندیدیم

۶۰۰ دفعه زنگیدن به موبایلش با ۶۰۰ تا از دوستاش قرار داشت گفت پشیمونه به خاطره اون حرفاش گفت تو خیلی خوبی فقط میخواستم یه کاری کنم ولم کنی آخه واست خوب نیستم گریه کردم باز گفت بسه دیگه کامپیوترمو زیرو رو کرد همه ی برنامه هامم به هم ریخت من همش میزدم تو سره خودم آهنگ که میذاشتم من میرقصیدم میگفت جانه مادرت نرقص من بدتر میکردم آخرشم افتاد دنبالمو خوب خوب کتکم زد البته به شوخی بعد منو بوسیدو رفت .منو گذاشت با یه عالمه لحظات قشنگ

Click for a larger view

بيشتر از آنچه كه تصور ميكني دوستت دارم و

بيشتر از آنچه باور داري عاشق توهستم

بيشتر از هر عشقي بر تو عاشقم و بيشتر از هر ديوانه اي مجنون تو هستم.

من محتاج تو هستم و بدون تو زندگي برايم مفهومي

جز تاريكي و سياهي ندارد!!

تنها آرزويم اين است كه تا آخرين لحظه زندگي ام در كنارتو باشم

و جز اين از خداي خويش هيچ آرزويي را ندارم

اين قلب كوچك و شكسته و پر از عشق من تنها هديه اي است

از طرف من به تو!

از تمام دنيا تنها همين قلب كوچك را دارم ، همين و بس!

تا پايان با تو مي مانم چونكه تنها تو هستي كه

معناي واقعي عشق را به من ابراز آموختي!

آموختي كه عشق يعني تا پايان زندگي ماندن و تا پايان زندگي دوست داشتن

+ نوشته شده در دوشنبه سی و یکم تیر 1387ساعت 19:59 توسط اسما | آرشیو نظرات

از روی دلتنگی

شبنم چشمان تو می بارد روی ژاله قلب من ،کاش می دانستم پشت شیشه باران چه ترانه گمشده ای مدفون

است که مهری خاموش تن خاکـ را نوازش می کند.با تو هستم.با تو که فرسنگها از من فاصله داری ،پنجره

بسته شده نگاهت را باز کن،باز کن آن پنجره ای که رو به بی کران است تا من با نگاه تو تقدس یابم ،من که

در سراب زندگی همیشه های نگاهم سمت توست .با تو هستم ای مسافر جاده های مه گرفته اندوه ،درنگ کن

و به کوچه های خاطرات سری بزن و یاد کن آن هنگام را که به حریم عاشقان پابرهنه پانهادی و آهوی دشتم

در دام دل تو اسیر گشت و تو کوزه بلورین محبت راتقدیم من کردی اما یادت نبود که نور با سایه عاشق

،بازی می کرد و تو باید صبورانه مهره های شطرنج زندگی را جا به جا می کردی تا به بازی تقدیر نبازی و

اینک چه بی رحمانه حرمت عشق و اشکهای مرا شکستی و از من و دنیای من جدا شدی اما میخواهم بگویم

برگرد هنوز هم جاده انتظار تشنه محبت عاشقان است برگرد تا ثابت کنیم عشق تکرار لحظه ها نیست بلکه

امیدی است برای باهم بودن و باهم ماندن

+ نوشته شده در دوشنبه سی و یکم تیر 1387ساعت 19:49 توسط اسما | آرشیو نظرات

تا آخرش باهاتم

تا آخرین ثانیه- آخرین لحظه و اخرین سخن کنارت خواهم ماند .

من تو را مثل عشق دریا دوست دارم دردی است پنهان در سینه ام

برای چت کردن لطفا وارد سایت شوید

وخاکستر

خاکوخاکسترو

گروهای عضو شده

دختری از جنس مرگ

دختری از جنس مرگ

دهمین خاطره

از روی دلتنگی

تا آخرش باهاتم

آخرین مطالب

این وبلاگ به وسیله شبکه اجتماعی گوهردشت (گگلی) ایجاد شده است, ورود به گوهردشت